-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 شهریور 1392 15:05
گاهی دلم میخواهد مرد باشم تنهایی ام را به خیابان بیاورم سیگاری دود کنم ونگران نگاه های مردم نباشم ......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 شهریور 1392 15:01
اشتباه من املایی بود !!! من فقط او را همدرد نوشتم گویا او هم … درد بود …
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 شهریور 1392 14:52
هـَمــه بـدهے هایـــَم را هــَم کـِـه صــآفــ کـُـنـم بــه ” دل خــود ” مــدیـون مےمــآنم… بــرای تمـام “دلــم مےخواســـت” هاے بے جواب مــانـده اش!!!
-
سال دیگریست امسال
شنبه 30 شهریور 1392 11:34
تمام شد این هم ازخیالت برداروبرو ... شایدبخواهی بازبه کسی هدیه اش بدهی ... سال دیگریست امسال .....
-
زیادمغرورشد
شنبه 30 شهریور 1392 11:29
هیچ نبود آدمش کردم باتعریف های من شخصیت پیداکرد غرورش را مدیون من است زیادمغرورشد زیادازخوبی های نداشته اش گفتم باورکردومراکوچک دیدورفت ...
-
چه حالم گرفته
شنبه 30 شهریور 1392 11:07
چه حالم گرف ته ازاین شهرکه آدمهایش مانند هوایش ناپاک اند وگاهی آنقدرپاک که باورت نمیشود گاهی هم چنان بی معرفت که نفست می گیرد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 شهریور 1392 00:36
عاشق اسمم میشوم وقتی تو صدایم میکنی…….
-
خوش به حالت آسمان
پنجشنبه 28 شهریور 1392 12:34
خوش به حالت آسمان بغضت که میشکندهمه خوشحال میشوند بغض من که میشکند همه میگویندچته باز؟؟؟ ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 شهریور 1392 11:02
آرزوی خیلی ها بودم ازآن دست نیافتنی هایشان ساده اسیرت شدم که قدرندانستی .......
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 شهریور 1392 02:11
آنقدربه آدمهای روی زمین بی اعتمادشده ام که میترسم ازخوشحالی به هوابپرم وناگهان زمین زیرپایم رابکشند میترسم،اززندگی روی زمین میترسم میترسم گرمی نفسهایم راحس کنندوکمر ببندندبه قطعشان،میترسم حتی بگویم به او که دوستش دارم آری اینجازمین است همینقدرمخوف،همینقدر غیرقابل اعتماد
-
این مزرعه ی زندگی من است
پنجشنبه 28 شهریور 1392 01:05
مترسک ناز میکند کلاغ ها فریاد میزنند ومن سکوت میکنم این مزرعه ی زندگی من است خشک و بی نشان